خسته ام
خدایا
خسته ام نه از خودم
از آن کسی که مرا غرق خودش کرد اما نجاتم نداد
من با کتونیم قدم میزنم زیر بارون و به تو فکر می کنم
خدایا
خسته ام نه از خودم
از آن کسی که مرا غرق خودش کرد اما نجاتم نداد
من هیچوقت واسه کسی شاخ نشدم .
فقط شاخ دراوردم از شاخ شدن خیلیا !
هـر چہ از دست میـرود بگذار بـرود
چیـزی ڪہ بہ اِلتمـاس آلـوده باشد نمیخواهمـ
هـر چہ بـاشد حتی زنـدگی
حس خوبی نیست در رویای کسی گم شوی
که فکر تو حتی در خوابش هم نمیگنجد
از زخم زبان های مردم ناراحت نباش
اینها همان هایی هستند
که به آسمان و هوای بارانی مگویند “خراب”
این روزها میگذرند ولی من از این روزها نمیگذرم
رفتن هم حرف عجیبی است،شبیه اشتباه آمدن است !
بدتر از رفتن
گندیست که انسانها به باور یکدیگر می زنند !
بعضیا رو گذاشتیم کنار همون کنارم به گند کشیدن
راستش را بگو:
نکند تو همان "این نیز" هستی که همیشه می گذری؟
نه پیشانی من به لب های تو رسید!
نه لیاقت تو به احساس من!
چیزی به هم بدهکار نیستیم؛
هر دو کم آوردیم!
چه ساده بودم که گمان می کردم
به دورم می گردند کسانی که دورم میزدند
شراب تقلبی چشمانت امشب دیگرنتوانست خمارم کند!
فکر کنم معده ام هم پی برده به دروغ های تو!