کفت!
بعضیا باید انقدر بمـونن تـو "کفت" کـه خوب تـمـیـز شن
من با کتونیم قدم میزنم زیر بارون و به تو فکر می کنم
بعضیا باید انقدر بمـونن تـو "کفت" کـه خوب تـمـیـز شن
گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رویش!
دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!
حتی برایش لالایی بخوانم
وسط گریه هایش بگویم:
غصه نخور خودم جان!
درست می شود!درست می شود!
اگر هم نشد به جهنم
تمام می شود
بالاخره تمام می شود!
نمي دانم چرا چشمانم گاهي بي اختيار خيس مي شوند
ميگويند حساسيت فصليست
آري من به فصل فصل اين دنياي بي تو حساسم
داستان غریبی ست ...
دستی که داس را برداشت
همان دستی ست که روزی گندم را در مزرعه کاشت
دوام نمیاورم سرمای زمستان امسال را
باید کوچ کنم… به قشلاق آغوشت
البت حال کوچ ندارم خخخخخخخخخخ
دوص داشتی می تونی کوچ کنی وگرنه کوچ تو رو یوهاهاهاه
دلم قهوه میخواهد
از همانهایی که برای آشنایی
با اصرار مرا به آن دعوت میکردی
نه از این قهوه هایی که در تنهایی سر میکشم
زندگی چرخش واژگان است،یکی به جرم تفاوت تنهاست،یکی به جرم تنهایی متفاوت
چگونه دست دلم را بگیرم ودر كنار
دلتنگیهایم قدم بزنم
در این خیابان
كه پر از چراغ و چشمك ماشینهاست
...نه آقایان:
مسیر من با شما یكی نیست
از سرعت خود نكاهید
من آداب دلبری را نمی دانم
این نیز بگذرد
مثل همه ی اتفاقات خوب و بد زندگی
مثل همه ی دوست داشتن هایی که
در ته صندوق خاک خورده ی زمان مخفی ماند
و هیچ کس نفهمیدشان
این نیز بگذرد، مثل زندگی
می دونی تیزترین و برّنده ترین چیزی که تو دنیاست چیه؟
خاطره ای که می خوای فراموش کنی و با هر نفس بیشتر یادت میاد