تمام
شاید یک روز یک نفر
جوری آدم را بخواهد که خواستنش به این راحتی ها تمام نشود !
“سیلویا پلات”
من با کتونیم قدم میزنم زیر بارون و به تو فکر می کنم
شاید یک روز یک نفر
جوری آدم را بخواهد که خواستنش به این راحتی ها تمام نشود !
“سیلویا پلات”
در مســـیرِ پیـــــدا کردنتــــ …
یک دنیــــا خاطــــــــره گــــــم کــــرده امــ
مواظب چشیدن عشق ها باش؛
بعضی ها طعم کشک میده!
دیگه مطمئن شدم
خدا منو از باقی مونده گل آفریده؛gel
ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯿﺎﻡ ﺑﺎﺱ ﮔﻔﺖ
ﻣﻦ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﻨﺪﻩ،ﯾﻪ ۵ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭ!
امروز را به باد سپردم
امشب کنار پنجره بیدار مانده ام
دانم که بامداد
امروز دیگری را با خود می آورد
تا من دوباره آن را
بسپارمش به باد
مشیری
تلخم
تلختر از غروب جمعه پاییزی که هواش عجیب دو نفرست
و عجیب دلــم هوای قدم زدن کرده با تویی که نیستی
می گم یه وخ زشت نباشه
من امسالو با تنهایـــــــی شروع کردم
دخترا
سال اسب
ولی هیچ اتفاقی نمی افته.خونسرد باشید.
عمه هم ندارم
دلم بوی هیزم می خواهد
نانی تازه و گرم
و کمی سادگی …
شبیه کسی که از یک آدرس تنها پلاکش را می داند
در ازدحام آدمها و خیابانها دنبال دستهایت می گردم !
معجزهها با باد رفتهاند
و چشمانی که چشم مرا گرفت
همیشه در حاشیهی آینه جا ماند
و پشت پنجره چقدر نیامد
آنکه قرار بود...